باشگاه نویسندگی؛

شهریور ۱۴۰۰_ نجف اشرف: صحن فاطمه الزهرا سلام الله علیها

همه بنی اسرائیل را میشناسیم. به بد قلقی، بی ادبی در برابر پیامبران وکور شدن های ناگهانی در مقابل معجزات. مثلا شما فرض کنید یک روز صبح که بیدار می شوید تا زنگ ساعت شش صبح موبایلتان را خاموش کنید و برای اولین بار در هفته های اخیر سحر خیز و کامروا باشید، همان لحظه ای که با خودتان میگویید:" کاش الان ساعت دو بود و چهار ساعت دیگر میخوابیدم"، دقیقا در همان لحظه متوجه می شوید هوا چندان هم روشن نیست. اینجا چند حالت دارد: یا میگویید :"الله اکبر! همه ساعت های خانه خراب شده اند، کار اسرائیل است." بعد _از جهت التیام روح استکبار ستیز درونتان_ یک مرگ بر اسرائیل می گویید و بعد می خوابید. (توجه داشته باشید که شما نماینده جامعه‌تان هستید و رفتار شما همان مشتی است که نشان دهنده رفتار خروار ها مسئول و وزیر و معاون و... می باشد.).

در حالت دوم_ که خیلی از من و شما و دیگر بنی آدم به دور است_ با خودتان می گویید:" بعید است همه ساعت ها با هم خراب شده باشند!" کفش و کلاه میکنید و میروید توی کوچه و می بینید که "واوو!"(همان" الله اکبر! "خودمان)؛ کوه توچال از زمین کنده شده و بالای سر شما قرار گرفته است و همان طور که عقل سلیمتان حکم می کرد؛ همه ساعت ها با هم از کار نیوفتاده اند. در همین حالت بهت و شگفتی هستید که ناگهان ندایی از درونتان می گوید : "با شما هستم! ایمان بیاورید."

یک قسم سومی هم هست که به آن میگویند: " حالت بنی اسرائیلی" .در این حالت پس پس از اینکه ندای درونتان شما را دعوت به ایمان کرد؛ دعوت را لبیک گفته و سپس به خانه باز می گردید، گوساله طلاییتان را در آغوش گرفته و میخوابید.

الغرض، دیروز پس از این که کار اداری چهار ساعته ام یک ربعه انجام شد و آشتی کردن با همسرم که نفهمیدم کی بخشیدمش و سردردی که با چند ساعت خواب کان لم یکن شد حس کردم ندایی در درونم با تشر و لهجه لری میگوید :" هوی با تونُم! ایمان بیار." و بعد که بدون توجه به ندای درون گوساله ام را( همان گوشی ام را،اتفاقا همان طلایی رنگ هم است) در آغوش گرفتم و خوابیدم به این فکر میکردم که استثناء کردن پسران اسرائیل علیه السلام نسبت به دیگر پسران حضرت ادم علیه السلام از اول هم کار درستی نبود. کورشدن در مقابل معجزات الهی بعضی از عمو و بعضی از پدرمان _قابیل_ به ارث برده ایم.

۱۷:۲۴

  • ۰۱/۰۶/۱۷
  • باشگاه نویسندگی

نظرات  (۶)

  • فاطمه کریمی(امل)
  • الغرض، دیروز پس از این که کار اداری چهار ساعته ام یک ربعه انجام شد و آشتی کردن با همسرم که نفهمیدم کی بخشیدمش و سردردی که با چند ساعت خواب کان لم یکن شد حس کردم ندایی در درونم با تشر و لهجه لری میگوید :" هوی با تونُم! ایمان بیار." و بعد که بدون توجه به ندای درون گوساله ام را( همان گوشی ام را،اتفاقا همان طلایی رنگ هم است) در آغوش گرفتم و خوابیدم به این فکر میکردم که استثناء کردن پسران اسرائیل علیه السلام نسبت به دیگر پسران حضرت ادم علیه السلام از اول هم کار درستی نبود. کورشدن در مقابل معجزات الهی بعضی از عمو و بعضی از پدرمان _قابیل_ به ارث برده ایم.

     

    کفش و کلاه میکنید و میروید توی کوچه و می بینید که "واوو!"(همان" الله اکبر! "خودمان)؛ کوه توچال از زمین کنده شده

     

    در ضمن، واو(همان الله اکبر خودمان) از لوکیشنی که در ان قلم زدید:)

  • فاطمه اوصفی
  • " کفش و کلاه میکنید و میروید توی کوچه و می بینید که "واوو!"(همان" الله اکبر! "خودمان)؛ کوه توچال از زمین کنده شده و بالای سر شما قرار گرفته است

    .

    ناگهان ندایی از درونتان می گوید : "با شما هستم! ایمان بیاورید."

    .

    در این حالت پس پس از اینکه ندای درونتان شما را دعوت به ایمان کرد؛ دعوت را لبیک گفته و سپس به خانه باز می گردید، گوساله طلاییتان را در آغوش گرفته و میخوابید.

    .

    هوی با تونُم! ایمان بیار.

    .

    استثناء کردن پسران اسرائیل علیه السلام نسبت به دیگر پسران حضرت ادم علیه السلام از اول هم کار درستی نبود.

    .

     

    X سردردی که با چند ساعت خواب، کان لم یکن شد، ...

     

    *

    به این فکر میکردم که استثناء کردن پسران اسرائیل علیه السلام نسبت به دیگر پسران حضرت ادم علیه السلام از اول هم کار درستی نبود. کورشدن در مقابل معجزات الهی بعضی از عمو و بعضی از پدرمان _قابیل_ به ارث برده ایم.

     

     

    «کار اسرائیل است.»

  • کادح هستم
  • سادگی کلمات ولی در عین حال، شیدایی و پیچیدگی‌شون خیلی خوب بود.

    این دوتا جمله شاهکار بودن:

    - در این حالت پس پس از اینکه ندای درونتان شما را دعوت به ایمان کرد؛ دعوت را لبیک گفته و سپس به خانه باز می گردید، گوساله طلاییتان را در آغوش گرفته و میخوابید.

     

    - استثناء کردن پسران اسرائیل علیه السلام نسبت به دیگر پسران حضرت ادم علیه السلام از اول هم کار درستی نبود.

    دعوت را لبیک گفته و سپس به خانه باز می گردید، گوساله طلاییتان را در آغوش گرفته و میخوابید.

    - چه تشبیه بامزه‌ای بود؛ چه تصویرسازی زنده‌ای؛ خدا مارو ادامه‌دهنده‌ی راه- پدرمون- هابیل قرار بده ♡

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی