باشگاه نویسندگی؛

بسم الله النور

17 شهریور1401

نرگس یوسفی

448 کلمه

 

"نُت" در تعریف تحت اللفظی اش همان الفبای موسیقی ست؛ کوچک ، دارای صرفا دوبعدِ محبوس بر کاغذ و عنصری ست فاقدِ حیات.

من اما میخواهم در این چند پاره، "اثبات حی بودن نُت" را بکنم!

به اینصورت که دستتان را به من بدهید که یعنی اعتماد میکنید و بعد چشم هایتان را ببندید تا باهم رقصِ عنصرِ حیاتی به نام نُت را در جای جای حیاتمان مزه مزه کنیم...

نُتِ ما بعدِ یک ؛ همان نُتی ست که آرام و با طمانینه و البته زمزمه وار از نرمه گوشمان سُر خورد و تا پیچ آخر حلزونی گوشمان فرو رفت؛ همان نُتی که شد شرطِ مسلمانیمان...

این نُت اغلب در راش های دوربین های فیلمبرداری خانوادگیمان موجود است، همان سکانسِ آرامشِ لنگر انداخته بعد از نواخته شدن جنابِ نُتِ مابعد یک، در چین های نوبافته ی صورت های نوزادیمان، حتی بعضا دستِ کوچکِ ادب به سر و سینه گذاردن هامان...

 

نُت دوم: همان نُت نفوذ کرده در عمق خواب های عمیقی که سفت بهشان میچسبیدیم که درنروند اما شوخی بردار نبود باید بلند میشدی تا گشنه نمانی آن هم در آن روزهای گرم 17 ساعته ی 9 سالگی!

نُت دوم صدای مرحوم موسوی قهار است با آن حالت خاص ادا تک تک "اللهم انی اسئلک" ها با چاشنی چُرت زدن و سوختن دهان از داغی غذا و تنگی وقت...

 

نُت سوم: نُتِ شوق است، نُت شعف، نُت پیچیدن نسیم خنک هفت صبح مصلی لابلای چادر و  وعده خوشمزه های داخل خانه،

نُتِ تامه ی "اللهم اهل الکبریا و العظمه" گفتن های پای بلندگوی دانشگاه تهران مرحوم مرتضایی فر است...

 

همین طور بگیرید و بیایید جلو، از شور خفته در نُت همین یک جمله نوشتاریِ " تو خیمه هنوز من سرلشکرتم..." که عین هربار حتی از رو خواندنش هم مو را به تنم سیخ و ضربان قلبم را با ضربآهنگش تنظیم میکند،

 تا یکسری نُت ها که زمان را صفر، ضربانِ قلب را ممتد و شامه را تیز میکنند، یک چیزی از جنسِ شنیدنِ یک بوی آشنا وسط هُلِ جمعیت در مترو و بعد کوبیده شدن به ته چاه خاطره ای دور...

 

تا برسیم به نُتِ nم : نُتی که برای هر کس روی عددی خاصی می ایستدد و بعد صفر میشود...

نُت ی ست خش دار که از پس بلند کردن و رساندن خودش به گوش، بغض و خوف پشتش را پنهان میکند،

نُتِ

اسمع

افهم

...

میگویند آنجا زیر خاک، آخرین عضوی که عنصر حیاتی خود را از دست میدهد گوش است همین ابزار دریافتِ نُت ها...

/

بعدِ صد سال اگر از سرِ قبرم گذری

من کفن پاره کنم

زندگی از سر گیرم

/

"نُت" در تعریف تحت اللفظی اش همان الفبای موسیقی ست، اما در اصل مقوله ای ست ذو ابعاد، ناشناخته

و

حی...

  • ۰۱/۰۶/۱۷
  • باشگاه نویسندگی

نظرات  (۷)

  • فاطمه کریمی(امل)
  • "نُت" در تعریف تحت اللفظی اش همان الفبای موسیقی ست؛ کوچک ، دارای صرفا دوبعدِ محبوس بر کاغذ و عنصری ست فاقدِ حیات. من اما میخواهم در این چند پاره، "اثبات حی بودن نُت" را بکنم!

     

     تا یکسری نُت ها که زمان را صفر، ضربانِ قلب را ممتد و شامه را تیز میکنند، یک چیزی از جنسِ شنیدنِ یک بوی آشنا وسط هُلِ جمعیت در مترو و بعد کوبیده شدن به ته چاه خاطره ای دور...

     

    "نُت" در تعریف تحت اللفظی اش همان الفبای موسیقی ست، اما در اصل مقوله ای ست ذو ابعاد، ناشناخته

    و

    حی...

     

  • فاطمه اوصفی
  • همان نُتی ست که آرام و با طمانینه و البته زمزمه وار از نرمه گوشمان سُر خورد و تا پیچ آخر حلزونی گوشمان فرو رفت؛ همان نُتی که شد شرطِ مسلمانیمان...

    .

    نُتِ شوق است، نُت شعف، نُت پیچیدن نسیم خنک هفت صبح مصلی لابلای چادر

    .

    از شور خفته در نُت همین یک جمله نوشتاریِ " تو خیمه هنوز من سرلشکرتم..." که عین هربار حتی از رو خواندنش هم مو را به تنم سیخ و ضربان قلبم را با ضربآهنگش تنظیم میکند،

    .

     *** تا یکسری نُت ها که زمان را صفر، ضربانِ قلب را ممتد و شامه را تیز میکنند، یک چیزی از جنسِ شنیدنِ یک بوی آشنا وسط هُلِ جمعیت در مترو و بعد کوبیده شدن به ته چاه خاطره ای دور... *** 

    .

    "نُت" در تعریف تحت اللفظی اش همان الفبای موسیقی ست، اما در اصل مقوله ای ست ذو ابعاد، ناشناخته

    و

    حی...

    X همان نُت نفوذ کرده در عمق خواب های عمیقی که سفت بهشان میچسبیدیم که درنروند، اما شوخی بردار نبود؛ باید بلند میشدی تا گشنه نمانی، آن هم در آن روزهای گرم 17 ساعته ی 9 سالگی!

     

    * میگویند آنجا زیر خاک، آخرین عضوی که عنصر حیاتی خود را از دست میدهد گوش است همین ابزار دریافتِ نُت ها...

     

    *

    "نُت" در تعریف تحت اللفظی اش همان الفبای موسیقی ست، اما در اصل مقوله ای ست ذو ابعاد، ناشناخته

    و

    حی...

    "نُت" در تعریف تحت اللفظی اش همان الفبای موسیقی ست؛ کوچک ، دارای صرفا دوبعدِ محبوس بر کاغذ و عنصری ست فاقدِ حیات.

    همان نُت نفوذ کرده در عمق خواب های عمیقی که سفت بهشان میچسبیدیم که درنروند اما شوخی بردار نبود باید بلند میشدی تا گشنه نمانی آن هم در آن روزهای گرم 17 ساعته ی 9 سالگی!

     

    نُتِ

    اسمع

    افهم

    ...

    میگویند آنجا زیر خاک، آخرین عضوی که عنصر حیاتی خود را از دست میدهد گوش است همین ابزار دریافتِ نُت ها.

    «ذوابعاد، ناشناخته، و حی...‌»

  • کادح هستم
  • من شیفته‌ی زاویه‌های جدید و کشف‌های شگفت‌انگیزم. همچنان که توی متن آخر غرق شدم، دلم می‌خواد کل متن رو هایلایت کنم برای روزهایی که نت‌های زنده رو می‌شنوم:)

     

    * "نُت" در تعریف تحت اللفظی اش همان الفبای موسیقی ست، اما در اصل مقوله ای ست ذو ابعاد، ناشناخته و حی...

     

    نُت در تعریف تحت اللفظی اش همان الفبای موسیقی ست، اما در اصل مقوله ای ست ذو ابعاد، ناشناخته و حی...

    - حس من‌هم در تقابل با تو خیمه هنوز سرلشکرتم دقیقا همونیه که روایت کردی؛ مثل حس "موطنی" مراد السویطی وقتی که در وصف سرزمین‌ سبز زیتون میخونه *

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی