باشگاه نویسندگی؛

کاش می شد به تو می گفتم که بمان و روح خسته ام را با رفتنت به کشتن نده! همان شبِ پراز مهتاب، انگشت اشاره ات را به سوی ماه کامل گرفتی و از من خواستی تا آرزویی نثار آسمان کنم. هر زمان شهابی رد می شد با ذوق فریاد می کشیدی و من هیچ شهابی نمی دیدم. یعنی کهکشان ها فهمیده بودند که بودنت را آرزو میکردم؟

هرکس عاشق شد و پی کار خودش رفت و من ماندم با تکه قلبی شکسته، خانه ای خالی، عکس های خاک خورده و روحی پژمرده....

میخواستم در خانه خودمان "مثل خون در رگ های من" را برایت بخوانم و تو مثل همیشه با لبخند زیبایت مرا نگاه کنی. در خانه را باز کنی و با دیدن خستگی ات حس کنم زندگی هنوز هم جریان دارد. با چای قندپهلو ازت پذیرایی کنم و شانه های کوفته ات را ماساژ بدهم بلکه کمی التیام پیدا کنند. مگر زندگی همین نبود؟! تلاش، کار، خستگی، بوی غذا روی گاز، چای یخ کرده از فرط حواس پرتی، کتاب برای بالا بردن اطلاعات عمومی و عشق و عشق و عشق.....

تمام این کارها بدون ذره ای عشق هیچ معنایی ندارند. تلاش برای چه؟ خستگی برای که؟ بوی کدام غذا؟ این اصل زندگیست که با عشق معنا پیدا می کند و من آن را یافتم.

عشق را در میان دستان یک نفر تجربه کردم. زمینی ها معنای آن را درک نمی کنند چرا که طمع مال انان را گرفتار کرده و عاقلان نیز درکی از این واژه نخواهند داشت چرا که عیب و ایراد گرفتن در آن جایگاهی ندارد. عشق واژه ای سه رقمی و مقدس....

اگر کتمانش کنی چنان تو را درگیر می کند که دیگر لبخند به لب نیاری و اگر به آن معتقد باشی تو را در آغوش خود گرم خواهد کرد. تمام آن بستگی به دیدگاه تو دارد. هر اعتقادی که داشته باشی، مطابق آن عمل کرده و در نهایت نتایج متناسب با آن نصیبت خواهد شد.

  • ۰۱/۰۶/۱۸
  • باشگاه نویسندگی

نظرات  (۶)

تمام این کارها بدون ذره ای عشق معنایی ندارد

  • فاطمه اوصفی
  • در خانه را باز کنی و با دیدن خستگی ات حس کنم زندگی هنوز هم جریان دارد

  • فاطمه کریمی(امل)
  • تلاش برای چه؟ خستگی برای که؟ بوی کدام غذا؟ این اصل زندگیست که با عشق معنا پیدا می کند

    اگر کتمانش کنی چنان تو را درگیر می کند که دیگر لبخند به لب نیاری و اگر به آن معتقد باشی تو را در آغوش خود گرم خواهد کرد.

     

    کاش می شد به تو می گفتم که بمان و روح خسته ام را با رفتنت به کشتن نده! 

     

    *میخواستم در خانه خودمان "مثل خون در رگ های من" را برایت بخوانم

     

    * مگر زندگی همین نبود؟! تلاش، کار، خستگی، بوی غذا روی گاز، چای یخ کرده از فرط حواس پرتی، کتاب برای بالا بردن اطلاعات عمومی و عشق و عشق و عشق.....

     

    * عشق واژه ای سه رقمی ( و البته ترکیبش با مقدس برام جالب بود و برای من، تداعی کننده ی تثلیث!:).)

     

    متن به جانم نشست. خاصه بخش اولش (تا پیش از عشق واژه ای سه رقمی.)

     

     

  • کادح هستم
  • * تلاش، کار، خستگی، بوی غذا روی گاز، چای یخ کرده از فرط حواس پرتی، کتاب برای بالا بردن اطلاعات عمومی و عشق و عشق و عشق.....

     

    [پیوست به متن: لب‌خند]

    این اصل زندگیست که با عشق معنا پیدا می کند و من آن را یافتم.

     
    حس و حال عاشقانه‌ی متن با بند آخر هم‌خوانی نداره؛ بنظرم بار محتوا رو بندهای بالاتر به دوش کشیدن و نیازی به نتیجه گیری نیست؛
     
    - چای قندپهلو و کتاب شعر شاملو و شب‌های بارانی پاییزی با همین کیفیت قسمت شما♡

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی