باشگاه نویسندگی؛

قرار نبود نوشتن برای تو را کنار بگذارم. قرار نبود تعداد چین‌های کنار چشم راستت، خال‌های صورتت و صدایت را فراموش کنم، اما از آن روز که بین سنگ‌های سفید براق و صدای آدم‌ها رهایت کردم تا بلندتر از همیشه بپری خیلی نگذشته است و تو شبیه پر سفیدی که از تن یک‌مرغ دریایی رها شده، در آسمان چرخ می‌زنی و من به فرود آمدنت نگاه می‌کنم، چشم‌هایم را ریز می‌کنم، شقیقه‌هایم را فشار می‌دهم و پایم را پشت هم به زمین می‌کوبم تا تو را به یاد بیاورم.
تو از همه‌ی دیوارها بلندتر بودی. بالای آن سنگرهای بتنی ایستادی و با چشم‌هایی که رد خورشید داشت سر کشیدی تا ابرهای تاریک پس دیوار. تو امن‌ترین دیوار بودی که جای آجر به آجرش را پرهای سفید گرفته و من مثل بچه‌ها، دستم را باز کرده‌ام تا هیچ بادی به دیوار نرسد، که فرو نریزی، که پشتت سنگر بگیرم.
نه، نه! برای گفتن این حرف‌ها زود است. تو این‌جایی. هنوز این‌جایی. اگر سرم را بچرخانم می‌بینمت که پشت میز نشسته‌ای و به کارهایت می‌رسی. تو این‌جایی و من به نبودنت فکر می‌کنم، در نبودنت غرق می‌شوم، باور می‌کنم و خالی می‌شوم.
تمام می‌شود. یک روز ساعت‌های طولانی نگاهت می‌کنم، صورتت را حفظ می‌کنم و تو می‌روی. روی صندلی‌های فلزی می‌نشینم و به تابلوها و عددها نگاه می‌کنم و صدای شکافته شدن هوا را می‌شنوم. می‌شنوم که می‌روی.

 

  • ۰۲/۰۳/۳۱
  • باشگاه نویسندگی

نظرات  (۲)

 

* قرار نبود تعداد چین‌های کنار چشم راستت، خال‌های صورتت و صدایت را فراموش کنم

 

پیشنهاد ها:

- میشه این بخش رو اینطوری هم گفت:« قرار نبود تعداد چین‌های کنار چشم راستت، خال‌های صورتت و صدایت را فراموش کنم. از آن روز که بین سنگ‌های سفید براق و صدای آدم‌ها رهایت کردم تا بلندتر از همیشه بپری، خیلی نگذشته است و ...»

 

+قلبم.. از این حزن غمگینانه و عمیق متن ...:)

  • زهرا رحیمی
  • *قرار نبود نوشتن برای تو را کنار بگذارم. قرار نبود تعداد چین‌های کنار چشم راستت، خال‌های صورتت و صدایت را فراموش کنم

    * تو شبیه پر سفیدی که از تن یک‌مرغ دریایی رها شده، در آسمان چرخ می‌زنی و من به فرود آمدنت نگاه می‌کنم، چشم‌هایم را ریز می‌کنم، شقیقه‌هایم را فشار می‌دهم و پایم را پشت هم به زمین می‌کوبم تا تو را به یاد بیاورم.
    * و من مثل بچه‌ها، دستم را باز کرده‌ام تا هیچ بادی به دیوار نرسد، که فرو نریزی، که پشتت سنگر بگیرم.
    *. یک روز ساعت‌های طولانی نگاهت می‌کنم، صورتت را حفظ می‌کنم و تو می‌روی. 

     

     

     

    خیلی قشنگ و دلنشین بود

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی