- ۰۲/۰۴/۱۲
- ۱ نظر
در باب سکوت
فاطیما
۲۲۱ کلمه
تیر ۱۴۰۲
باران میاید، چشمهایم را بستهام و دستانم را باز کردهام، زیر باران میچرخم، میچرخم تا خیس خیس بشوم. مدتهاست که واژههایم از جنس سکوت هستند، مدتهاست ایستادهام لب ساحل، زل زدهام به دریا، در تلاش برای جمع کردن تمام جسارت دنیا در خودم برای شیرجه زدن!
و شنا کردن و رفتن و رفتن و رفتن، یک نفس .
نمیدانم از چه اما شدیداً خستهام؛ دلم آغوشی گرم میخواهد، نه که نباشد، هست، اما دلم میخواهد جسمم را بشکافم و روحم را مثل کبوتری پر بدهم به آسمان و برود، و به آغوش گرم خدا برسد.
گفته بودم که مدتهاست که واژههایم از جنس سکوت هستند؟
گویا هرآنچه در مغزم هست عقبنشینی کرده، سپر انداخته، نشستهاست روی صندلی و پا روی پا انداخته تا بشنود هرآنچه مخاطب میگوید، گاهی بیقضاوت گوش میکند و گاهی جوابش را توی دلش میدهد، در هر دو صورت این لشکر نای پاسخ دادنهای طویل به آدمهای بیحوصله و کسانی که گوشِ گوش دادن ندارند اما زبانِ وراجیشان بهسانِ شلنگ باغ دراز است را ندارد که ندارد…!! سکوت… واژهی مقدسی است برایم، ایمنیبخش از برونداد هرآنچه که نباید، کم کنندهی التهاب مغز، خنک کننده موتورهای مخ، طلایی در برابر نقرهی سخن و مزایای دیگر.
در ستایش سکوت همین بس که مولایمان فرمود : هنگامی که عقل به کمال رسید، کلام کوتاه گردد.
اذا تم العقل نقص الکلام.
همین.
- ۰۲/۰۴/۱۲
*باران میاید، چشمهایم را بستهام و دستانم را باز کردهام
*مدتهاست که واژههایم از جنس سکوت هستند
*مدتهاست ایستادهام لب ساحل، زل زدهام به دریا
*گویا هرآنچه در مغزم هست عقبنشینی کرده، سپر انداخته، نشستهاست روی صندلی و پا روی پا انداخته تا بشنود هرآنچه مخاطب میگوید، گاهی بیقضاوت گوش میکند و گاهی جوابش را توی دلش میدهد، در هر دو صورت این لشکر نای پاسخ دادنهای طویل به آدمهای بیحوصله و کسانی که گوشِ گوش دادن ندارند اما زبانِ وراجیشان بهسانِ شلنگ باغ دراز است را ندارد که ندارد…!!