- ۰۱/۰۶/۱۹
- ۶ نظر
پاییزٍ تهرونِ سال هشتاد و نه برای من پر از نوستالژی های قشنگه
صبح از خواب بیدار که میشدم
توی آشپزخونه رو به یه پنجره بزرگ میشستم و مامان لقمه های نون و پنیر و برام به من میداد و منم با چایی شیرین میخوردم
آشپزخونه یه پنجره بزرگ رو به بیرون داشت
خونه ما طبقه چهارم یه آپارتمان بود
ساختمان رو به رو خونه ما یه دختر زندگی میکرد که از همون فاصله یک خیابون دوست من شده بود
هر روز صبح بعد صبحانه میرفتم دم پنجره اونم میومد توی بالکن و برای هم دست تکون میدادیم و گاهی اسباب بازی هامون رو نشون هم میدادیم گاهی با لب خوانی و اشاره باهم حرفم میزدیم
هیچ وقت از نزدیک هم رو ندیدم اسمش رو هم یادم نمیاد
اما دوستی خوش و طولانی داشتیم و دلخوشی قشنگی بود...
بعد از دیدار دوست دفتر مشق بود یک مداد مشکی و قرمز که باید کلمات جدید رو تمرین میکردم با مداد مشکی کلمات قدیمی تر با مداد قرمز کلمات جدید رو مینوشتم
پاکن هم عجب یار خوبی بود من که خیلی ازش استفاده میکردم برای پاک کردن اشتباهات.
دم دمای ظهر روپوش آبی که آستین هاو جیب های چهارخونه سفید داشت و میپوشیدم با یک کیف صورتی و ظرف غذا و قمقمه همراه مامان یا بابا به مدرسه می رفتم
معلم مهربونی داشتم با لهجه قشنگ ترکی به من سواد یاد داد
ساعت پنج زنگ مدرسه صدای خوشایندی بود
بالا پله های منتهی به حیاط نگاهم رو میچرخوندم تا مامان یا بابا بعضی از روزها هم داداشی رو ببینم
تو راه خونه اصرار عجیبی بر این داشتم از روی برگ های خشک شده درخت راه برم و هنوزم صدای خش خش برگ ها از لذت بخش ترین های پاییزه برام
خونه که میرسیدم
یک نفس برای مامان درحالی داشت غذا گرم میکرد همه اتفاقات رو تعریف میکردم
کتلت های متقارن و یک اندازه مامان از خوشمزه ترین های عصر پاییزی بود
قراری داشتیم من و خواهرم( آجی الهه) ساعت پنج و نیم شبکه دو آنه شرلی .
آنه از موهای بلند و قرمزی مینالید که از فانتزی های آن دوران برایم بود.
عرفان هم چند ماه بیشتر نداشت
برای خاله بودن کوچک بودم اما همبازی خوبی بودم برایش
هرگاه خواهرم ( اجی سمیه) می آمد لحظه هایم بهشتی تر میشد
سالها از آن روزها میگذرد.
آن دختر همسایه روبه رو بزرگ شده و در گوشه ای از این دنیا مشغول زندگیست.
سال آخر مدرسه را میگذارنم
چند سالی می شود تهران هم زندگی نمی کنیم وگاه گداری فقط سری به خانه کوچک و عزیزمان میزنیم.
خبری از بوی غلیظ پاییز و مدرسه رفتن هم نیست...
اما کتلت های مامان هنوزم همان قدر متقارن و خوشمزه اند مخصوصا در عصر های پاییز.